خبرگزاری فارس: پدر موشکی ایران بعد از تست یکی از قوی‌ترین موشک‌ها، که قدرت‌بازدارندگی کشورمان را در دنیا ارتقا داد، در کنار محل آزمایش سجده شکر به جا آورد و بر صفحه سپید کاغذ نوشت: امروز یکبار دیگر فضل و جود الهی در این سرزمین تابید.

خبرگزاری فارس: ناگهان یک دسته‌کبک، در آن محل بر روی زمین نشستند و جنازه‌ آن عزیز در استتار کامل قرار گرفت، بطوری که به هیچ وجه معلوم نمی‌شد در آن ‌محل جنازه‌ای روی زمین افتاده‌است.

خبرگزاری فارس: موقع عملیات بچه‌ها را جمع کرد و گفت: من شما رو برای شهادت می‌خوام. شما رو برای افتادن روی مین می‌خوام. این جا دیگه ترس جایی نداره، راه، راه کربلاست. راه اسلام، راه رهبر، راه امامه، ممکنه برگشت توش نباشه.

خبرگزاری فارس: شهیدى را در فکه پیدا کردیم که ظاهراً براى عبور نیروها از میان سیم‌هاى خاردار، خود را روى آن انداخته بود تا بقیه به سلامت بگذارند.

خبرگزاری فارس: فرمانده کل سپاه گفت: جنگنده‌های سپاه به وظیفه خود در مقابل پهپاد آمریکایی عمل کردند.

خبرگزاری فارس: من از خوبی و کارهای نیک از شما تشکر می‌کنم و دست‌های کوچکم را بر سر نماز بالا می‌آورم و دعایتان می‌کنم و امیدی در دل من است که شما را ببینم.

خبرگزاری فارس: ایشان به من گفتند توی این دنیا فقط یک دستگاه موتورسیکلت دارم که آن موقع یک موتور سنگین محسوب می‌شد و در واقعیت هم چیزی جز این نبود.

خبرگزاری فارس: به دلیل شرایط خاص عملیات، خیلی از مجروح‌ها را نمی‌توانستیم به عقب منتقل کنیم. خدا می‌داند سرمای هوا و گل و لای چسبیده به محل زخم‌ها و ضعف ناشی از خونریزی چه بر سر مجروح می‌آورد!

خبرگزاری فارس: رسول به ظاهر سال 1345 در کرج به دنیا آمد و در گلشهر زندگی کرد. او از وقتی خودش را شناخت بندگی کرد و خوب هم بندگی کرد.

خبرگزاری فارس: می گوید:مسئولین سپاه با توجه به مجروحیت زیاد من، درصد جانبازی‌ام را 135 اعلام کردند،‌ اما وقتی به کمیسیون پزشکی بنیاد شهید و امور ایثارگران رفتم، گفتند قطع پای تو به خاطر عفونت ترکش نیست بلکه به دلیل قند خون است!

خبرگزاری فارس: بعد از عملیات‌هایی که ایران انجام می‌داد، کم کم اسرا زیاد شدند. مثلاً با او دم حوض نشسته بودیم، ‌یکی از بسیجی‌ها می‌آمد، می‌پرسید: برادر! مال کدوم عملیاتی؟ او که اصلاً‌ نمی‌دانست عملیات یعنی چی؟ می‌گفت: عملیات؟ جنگه؟

خبرگزاری فارس: از هر طرف فشار مضاعف بر نیروهای گردان کمیل وارد شده بود. عرصه را کاملا بر ما تنگ کرده بودند چون دشمن از جناحین متوجه حضور ما شده بود و فاصله رودخانه به حدی بود که از آن طرف رودخانه توسط سلاح سبک دشمن مثل کلاش هم مورد تهدید واقع می‌شدیم.

خبرگزاری فارس: شهید صیاد شیرازی چه در طول چنگ و چه بعد از جنگ و قبل از شهادت هر وقت مرا می‌دید، می‌گفت: هوای حاج حسن را داشته‌ باش. مراقب حسن باشید.

خبرگزاری فارس: معلوم بود فکرهایش را کرده است؛ هر بار که نه می‌شنید از در دیگری وارد می‌شد، دیگر عصبانی شده بودم؛ می‌دانستم اگر جدی با اون برخورد نکنم کار خودش را خواهد کرد. با تحکم گفتم: حواست باشد اینجا من فرمانده‌ام؛ تا من کار تو را تأیید نکنم حق نداری انجامش بدهی.

خبرگزاری فارس: خواهش دیگر من فقط از دانش‌آموزان است و آن این است که درس بخوانند و در یک رشته تخصصی معلومات پیدا کنند تا دیگر احتیاج به متخصصین خارجی که جز استعمار کشورمان و زیر سلطه درآوردن و غارت کردن آن و نابودی اسلام فکری دیگر نمی‌کنند، پیدا نکنیم.

خبرگزاری فارس: کتاب «به روایت همت»، مشتمل بر سی و یک سخنرانی مهم سردار شهید «محمدابراهیم همت» فرمانده لشکر 27 محمدرسول‌الله(ص) به زودی منتشر می‌شود.

خبرگزاری فارس: خسته بودم و ناراحت تا حالا ابراهیم هادی را اینگونه ندیده بودم. پرسیدم آقا ابرام چی شده؟ گفت: یکی از تیم‌ها رفته بود شناسایی.

خبرگزاری فارس: عزیزم، در آن روزها و ایام وقتی شبنم اشک‌ات بر گونه‌هایت جاری می‌شد و بهانه پدرت را می‌گرفتی، من راهی جز این نداشتم که قصه بابا و صبر او و هجرانش را برایت بگویم.

خبرگزاری فارس: من و حاج محمود، دیدیم حسین قجه‌ای حین غذا خوردن، گاه و بیگاه پلک‌هایش بسته می‌شوند، معلوم بود مدت‌ها یک چرت هم نخوابیده بود؛ بعد یکی دو بار محکم با کف دست به پیشانی خودش زد طوری که خواب از چشمش بپرد.

خبرگزاری فارس: نقل می‌کنند شهید علیرضا موحددانش که یکی از دست‌هایش مصنوعی بود، در سفر مکه از این قضیه، یعنی مصنوعی بودن دست‌هایش، حداکثر استفاده را کرد.

خبرگزاری فارس: تا به حال اینگونه او را ندیده‌ بودم، یک به یک شهدا را یاد می‌کرد و برای‌شان گریه می‌کرد؛ گفتم حالا چرا اینقدر ناراحتی؛ گفت «بیشتر برای زمان بعد از شهادتم، ناراحتم». متوجه حرفش نشدم، با تعجب گفتم: بعد از شهادت که ناراحتی نداره! گفت «برای ما داره»!

خبرگزاری فارس: کریمی چشم غره‌ای به من رفت و به دستور حاجی سوار موتور شد و زد به پل، که از آن طرف ماشینی آمد و کریمی تعادلش به هم خورد و افتاد توی آب. حالا مگر خنده حاجی بند می‌آمد...

خبرگزاری فارس: حاج همت، خبر دستگیری بچه‌ها را به فرماندهان بالاتر داد و مورد اعتراض قرار گرفت. او را سخت ناراحت و گرفته و نگران می‌دیدم. گفت: «باید در تکی محدود، چند نفر از عراقی‌ها را اسیر بگیریم و اطلاعات ضروری را به دست آوریم.»