شهدا شرمنده ایم خاطرات مردان بی ادعا
| ||
|
به یاد شهید حسین قُجهای
احساس تکلیف از نوع دهه شصتی
همت رفت سر وقت حسین قجهای. زیر آن آتش سنگین، رو به حسین داد زد: باید هر طور شده، ولو سینهخیز برگردی عقب! حسین گفت: اصلا حاجآقا، شما بیخود اینجا آمدید. اگر کسی به عقب برگردد، آن شما هستید؛ نه من! ![]() موضوعات مرتبط: برچسبها: ادامه مطلب
احترام ویژهای که حاجعباس به همسرش میگذاشت
همسر شهید «عباس کریمی» میگوید: همیشه عادت داشت وقتی من وارد اتاق میشدم، بلند میشد و به قامت میایستاد؛ یک روز وقتی وارد شدم، روی زانویش ایستاد؛ ترسیدم و گفتم: «عباس! چیزی شده؟ پاهایت چطورند؟» خندید و گفت: «شما بد عادت شدهاید». ![]()
موضوعات مرتبط: برچسبها: ادامه مطلب
روایت پدر از پسر فرماندهاش
پدر شهید منتظرقائم گفت: محمد همیشه در موقع غذا خوردن نرمههای نان و غذاهای بدتر را استفاده میکرد تا بهترش را دیگران و مخصوصاً من بخورم. ![]() موضوعات مرتبط: برچسبها: ادامه مطلب
یادی از علمدار لشکر ویژه 25 کربلای مازندران
فرماندهای که آرزو داشت همراه خانواده به شهادت برسد
آرزو دارم که خانوادگی به شهادت برسیم تا وقتی که جنازه ما را به شهر فریدونکنار میآورند، مردم به خود آیند و صفوف جبهه را خالی نگذارند. ![]() موضوعات مرتبط: برچسبها: ادامه مطلب |
|